خسته ام از تنهائي
مانده ام درقفس تنگ بي كسي
سينه ام خالي از شوق زندگي
چشمهايم تهي از نور و روشني
مانده ام درانتظارنگاه همچوتوئي
گر دور از نظرم اندازي
شوم مرده اي در قالب زندگي
خسته از زندگي ليك محكوم به ماندن دراين ديارفاني