سلام راضيه خانم (اگه درست گفته باشم)
چيز خاصي براي گفتن ندارم فقط يه شعر كه فكر ميكنم بي ربط نباشه :
اگر چه نزد شما تشنه ي سخن بودم
كسي كه حرف دلش را نگفت من بودم
دلم براي خودم تنگ ميشود آري
هميشه بي خبر از حال خويشتن بودم
نشد جواب بگيرم سلام هايم را
هر آنچه شيفته تر از پي شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگي ها را
اشاره اي كنم : انگار كوه كن بودم
من آن زلال پرستم در آب گند زمان
كه فكر صافي آبي چنين لجن بودم
غريب بودمُ گشتم غريب تر اما
دلم خوش است كه در غربت وطن بودم
محمد علي بهمني
شاد باشيد
فعلا
سلام
ممنون. من با مقداري از دلنوشته هاي سابق ام آپم.
خوشحال مي شم نظرتون رو بدونم.
به اميد ديدار
سلام مجدد
راجع به مرگ:
براي من مرگ ترمز زندگيه. يعني منو هشدار مي ده كه هر سمتي نروم. مواظب دره ها و پرتگاه ها باشم. جاده ي زندگي هموار و آسفالت شده نيست. ناهمواري و دست انداز داره. بايد مواظب بود.
باهاش دوست شده ام.
مرگ واقعيت انكار ناپذيري است. ضمنا نگاه اسلام به مرگ نگاه زيبايي است. بدين صورت كه مرگ نابودي نيست. يك گذر و عبور است. پل است. پس ترس ندارد. چون پيش بخشنده ترين موجود هستي يعني خدا مي ريم.
از قديم گفتند: آن را كه حساب پاك است از محاسبه چه باك است.
تلاش خودمونو مي كنيم كه گناه نكنيم. توبه و استغفار هم هست. هم ترس و هم اميد. هر دو توسط دين پيشنهاد شده است.
اميد ( رجا )، حركت و پويايي مي بخشد و ترس ( بيم / خوف)، مراقب بودن و نظارت بر رفتار و كردار را به دنبال دارد.
حديث داريم: صبح وقتي بيدار مي شويد جوري به زندگي نگاه كنيد كه انگار تا ابديت زنده هستيد. با اين نگاه ابدي به كار و تلاش و زندگي بپردازيد. وقتي كه شب بر مي گرديد منزل، قبل از خواب اين جوري خودتونو بررسي كنيد كه ديگه مي ميريد و زندگيتون تموم مي شه. حساب هاي روزانه تونو بررسي كنيد كه چه كارهايي انجام داده ايد و چه كارهايي رو انجام نداده ايد.
ديدمون بايد معتدل باشه.
بهر حال سيستم زندگي مون رو بايد هميشه رفرش كنيم.
موفق و شاداب و نويسا باشيد
سلام و احترام فراوان خدمت دوست ( اگر بپذيريد ) بسيار عزيزم " يه خسته دل ":
" ز حادثات جهانم همين خوش آمد و بس که زشت و خوب و بد روزگار در گذر است. "
" چهار فصل " از دوستاي بسيار نزديک و خوب منه. تو برخي از کارها الگوي منه.
دوست عزيزم! وقتي " دل " خسته مي شه، تمام هستي ام مي لرزد. اگه دوستي ِ منو قابل بدوني بسيار خوشحال مي شم که با شما هم صحبت شوم. آيا افتخار هم صحبتي خويش را به من مي دهيد؟
بيا با هم ديگه لکه هاي خستگي رو از رو دلامون پاک کنيم. مگه نمي خواي اين دلاي پاک فقط واسه ي خورشيد عشق بتپه؟ بذار هميشه دلت رو به قبله ي طلائيه و شلمچه بزنه. طلائيه نمي خواد دلا رو زمين گير کنه و خسته از اين دنيا. اگه اين هدفش باشه براي من قابل قبول نيست. طلائيه مي خواد دلت از تمام دنيا بزرگ تر بشه و صبر و تحملو ياد بگيره. من متاسفانه توفيق اينو نداشته ام که اونجا برم، اما وقتي تو ذهن ام تصور مي کنمش، همش شهامت و استواري اراده و ثابت قدمي رو تو باغچه ي دل ام مي کارم. بچه هاي خوب و عزيز اون منطقه با صبر و تحمل شدائد به زندگي نشون دادند که زندگي بايد دنبالشون راه بيفته. زندگي من مي خواد مثل اونا بشه لذا هميشه زحمت خودمو مي کشم تا از قافله جا نمونم. خسته دلي، تو مرام اونا نيست. با يه لبخند همه ي هيزم هاي خستگي رو اتش بزن و کشت دلتو تمييز کن.
به قول سهراب: ميان لبخند و لب / خنجر زمان درهم شکست.
اونا هم خسته مي شدن اما نيروي برتري اونا رو به جلو هل مي ده.
ضمنا اگه يه کمي شناخت از " محرم " به من بدي، خيلي ممنون مي شم. بذار وجدان خودمو بررسي کنم شايد از قضاي بد روزگار بتونه هم راز با شما بشه. مي خوام بدونم معيار محرمي رو دارم يا نه؟ ملاک هايت را خيلي دوست دارم بدونم. اين لطفو در حق من مي کني؟ منتظرم.
متاسفانه دير رسيدم و صفحه رو خالي پيدا كردم
در پناه حق باشيد
سلام .
چه شعر بسيار زيبا و پر معنايي بود اميدوارم كه هميشه تو كارات موفق باشي.
يا علي . باي
سلام به دلخسته ي خوب من!
بابا اي ول !با صفا دير دير مياي و كم كم مي نويسي!
ما كه هميشه منتظريم به روز بشي،منتظر مطالب نابت هستيم، دوست داريم بيشتر بنويسي!
(منظورم مطالب وبته)
ولي خوب ، بگذريم .همون كم هم كه مي نويسي، پر معنا و قشنگ مي نويسي.