سلام
شرمنده دير سر زدم
************
گوي شب را پگاه نيست هر سو سكوت هست سكوتي هراسناك اي كاش تا شيشه دريچه اين خانه بشكند سنگي ز دست كودك كوچه رها شود اي كاش دست ستم كشيده به سنگ آشنا شود من از حصار سخت گذشتم در آن سوي حصار حصين شادي ست در آن سوي حصار شور رهايي و آزادي ست آيا جهان به وسعت فكر ما آيا جهان به وسعت زندان است؟ ديدم تو را كه وسعت روحت را به دوستاقباني دلقكها در آن بهار عمر غافل ز بازگشت بهاران گماشتي آيا جهان به وسعت دلتنگي ست ؟از آن حصار سخت گذشتم اما حصار خاطره ها را اين حنظل هميشه به كامم ويران كه مي تواند ؟اينك تو رفته اي و نمي دانم آيا كدام هلهله ات شاد مي كند آيا كدام عاشق صادق نام تو را شبانه در كوچه هاي شب زده فرياد مي كند من از حصار تيره گذشتم ديدم سيماب صبحگاهي از سر بلندترين كوهها فرو مي ريخت بهم سر بزنيد