سفارش تبلیغ
صبا ویژن



آرشیو مطالب - یه دل خسته

بازم محرم اومد. چقدر دلم براش تنگ شده بود . انگار دلم دنبال بهونه بود تا یه کم سبک بشه از غبارایی که تاریکش کرده بودن ! چقدر دلم دنبالش بود ! چقدر...

خدایا ! خودت می دونی حسرت دیدن کربلا رو دلم مونده ! خودت خوب می دونی ، هر وقت اسم کربلا میاد، نمی تونم جلو اشکامو بگیرم . خدایا دلم کربلا می خواد ! کربلااااا

می دونم لیاقتش رو ندارم  ، اما دیگه چرا کسایی که تونستن ببینشو بهم نشون می دی ! می خوای دلم بسوزه ؟ داره می سوزه ! به خودت قسم داره می سوزه ! داره می سوزه!!

خدایااااااا....

 

تو خرابه تک و تنها

دختری شبیه زهرا

 

توی چشماش پر اشکو

روی پاهاش سر بابا

 

زیر لبهاش گله داره

گله از قافله داره

 

 دست لرزون ، سر پر خون

کف پاش آبله داره

 

بس که زلفاش پریشونه

لابه لاش می شکنه شونه

 

محرماش بگن رو موهاش

گل سر یا لخته خونه؟

 

چی میگه من نمی دونم

شاید از لباش بخونم

 

آره انگار که می خونه

بابا جون کو عمو جونم

 

بابا جونم ، بابا جونم

نمی دونم ، نمی دونم

 

که بیام با تو یا اینکه

پیش عمه جون بمونم

 

شب غم مونده به یادم

که من از ناقه فتادم

 

دشمنو دیدم و گفتم

عمو جون برس به دادم

 

دیگه از کف رفته چاره

لباسم پاره ی پاره

 

دختری می گفت به باباش

بابا! این، بابا نداره

 

 



نویسنده » یه دل خسته . ساعت 2:3 صبح روز پنج شنبه 84 بهمن 13


سلام به همه ی دوستای خوبم

 امتحانات هم شروع شد ! چقدر بده آدم وقت جواب دادن، چیزی برای گفتن نداشته باشه!

امیدوارم همه ی شما از امتحانات کوچیک و بزرگ زندگی تون ، سربلند بیرون بیاین! برای من هم دعا کنید ، امتحاناتمو خوب بدم!

تقریبا تا اوایل ماه دیگه ، نمی تونم به روز بشم . الانم اومدم واسه ی خداحافظی یه ماهه ! اما نمی خواستم دست خالی اومده باشم ، این شعر رو آوردم . امیدوارم همتون شاد باشین و موفق !

!!!دعا یادتون نره ها



نویسنده » یه دل خسته . ساعت 8:59 عصر روز جمعه 84 دی 16


<      1   2   3   4   5   >>   >